کد مطلب:288477 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:182

پاسخ به اشکالات پیرامون مقام حضرت مهدی
اشكال اول: عمر حضرت مهدی علیه السلام تا كنون متجاوز از هزار و صد سال می باشد. دیر زیستی تا این حد طولانی بسیار بعید بوده، و بلكه خارق عادت می باشد كه نمونه ای هم برای آن یافت نمی شود.

پاسخ:1 ( مجرد استبعاد نمی تواند دلیل بر رد چیزی باشد. قبلا ما از طریق عقل و نقل محقق ساختیم كه امام عصر علیه السلام بدنیا آمده و سپس غیبت گزیده و تا كنون نیز غایب است. بنابراین ما نمی توانیم به دلیل خارق العاده بودن، بر زندگی طولانی حضرت صاحب علیه السلام خدشه وارد سازیم.

2( خود استبعاد نیز بیمورد است. این صریح قرآن كریم است كه می فرماید: و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنه الاخمسین عاما: و به تحقیق كه نوح را بسوی قومش به رسالت فرستادیم. پس در



[ صفحه 204]



میان آنها نهصد و پنجاه سال بزیست. نقل شده كه نوح كلا هزار و سیصد سال زندگی كرده است. ودرروایتی از انس بن مالك، و او از نبی اكرم صلی الله علیه و آله آمده است كه نوح هزار و چهار سد و پنجاه سال، آدم نهصد و سی سال كه در تورات نیز مذكور است، و شیث نهصد و دوازده سال زیسته است و نیز در روایات آمده كه خضر تا كنون در قید حیات است. طبرسی در اعلام الوری می نویسد كه شیعه و اهل حدیث، و بلكه همه امت غیر از معتزله و خوارج، اتفاق نظر دارند كه خضر تا كنون زنده بوده و از عقل كامل برخوردار است. اكثر اهل كتاب نیز در این موضع با ما هم عقیده اند. و نیز الیاس و ادریس هم بدین گونه می باشند. قرآن كریم نیز در مورد حضرت چه از شیعه و چه از سنی بیان شده كه به هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام، عیسی فرود می آید و پشت سر حضرتش نماز می گزارد. حال به این ترتیب باید پرسید كه چگونه امكان دارد ماموم در این مدت طولانی زنده باشد لیكن امام زنده نباشد و بر بقاء و حیات او اعتراض و اشكال شود؟

3( علاوه بر آن، این حدیث به تواتر از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است كه: كل ما كان فی الامم السالفه یكون فی هذه الامه خدو النعل بالنعل و القده بالقده: هر چه در امم گذشته واقع شده، عینا و مو به مو در این امت نیز اتفاق می افتد.

4( ازطریق فریقین روایت شده دجال كه كافر و معاند است، زنده بوده



[ صفحه 205]



مهدی علیه السلام او را به هنگام ظهور می كشد. چگونه دشمن خدا می تواند چنین مدت طولانی زنده باشد، اما ولی خدا نتواند؟

5 ( البته علی رغم روایات روشنگری كه پیرامون دجال وجود دارد، برخی آن را منسوب به جهل و سخافت نموده اند. حال بر فرض آنكه اورا نادیده بگیریم، آیا بر وجود شیطان هم می توان خدشه وارد كرد، كه طبق نص قرآن مجید تا بر پائی قیامت (تا زمان ظهور امام زمان علیه السلام) زنده است و به گمراه كردن خدا پرستان می پردازد.

6( ابوحاتم سجستانی كتابی تدوین كرده به نام المعمرون كه در آن به ذكر اشخاص طویل العمر پرداخته است.

7( قرآن كریم صریحا بیانگر این است كه اصحاب كهف سیصد و اندی سال در خواب بودند، در حالی كه روح در بدن آنها جریان داشت و در حالتی شبیه بیهوشی و اغماء بسر می بردند. كدامیك از این دو عجیب تر و شفگت انگیزتر است: بقای مردی كه می خورد، می آشامد، راه می رود، می خوابد و به طریق معمول زندگی می كند، یا بقای افرادی كه خوابیده اند و نه غذائی می خورند، نه آبی می نوشند و نه هیچ آثاری از زندگی در آنان بچشم می خورد؟

8 ( در جای دیگر، قرآن كریم در باره عزیز پیامبر بیان می دارد:



[ صفحه 206]



او كالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله ماته عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائه عام فانظر الی طعامك و شرابك لم یتسنه و انظر الی حمارك: یا بمانند آن فردی كه به دهكده ای گذر كرد و آن خراب و ویران بود. گفت: چگونه خداوند این (مردگان) را بعد از مردنشان زنده می سازد. خداوند او را صد سال می میراند. سپس او را حیات بخشید. گفت: چه مقدار درنگ كردی، پس به خوراك و نوشیدنی خود بنگر كه تغییر نكرده، و به الاغ خود نیز بنگر (كه از میان رفته و استخوانهایش پراكنده گشته است). كدامیك از این دو بیشتر تعجب آدمی را برمیانگیزند: این، یا بقای مهدی علیه السلام.

9( در آیات بسیاری از كتاب الهی آمده كه اهل بهشت و جهنم، در نعیم یا عذاب جاودانند كما اینكه در روایات بیان شده كه بهشتیان را ضعف و پیری فرا نمی رسد و در حواسشان نقص و كاستی پدید نمی آید.

10( ما امروزه اجساد مومیائی را می بینیم كه بعد از گذشت هزاران سال، هنوز انسجام و تركیب خودرا حفظ كرده و چیزی از آنها كاسته نشده است. از جمله جسدی درون تابوتی در ساحل صیدا یافت شد كه علی رغم پر بودن تابوت از آب به آن جسد موم آگین آسیبی وارد نیامده بود. این تابوت در عهد سلطان عبد الحمید عثمانی به قسطنطنیه منتقل شد و تاریخ آن قبل از میلاد حضرت مسیح علیه السلام است. نمونه بارزتر آن، اجساد فراعنه در اهرام مصر است كه حتی لباسهایشان نیز از آفات روزگار در امان است. تاریخ آنها به عهد موسی علیه السلام یا قبل از



[ صفحه 207]



آن می رسد. كما اینكه مومهای و حتی گندم و نانهائی مشاهده شده كه سالم هستند و با آغشته ساختن آنها در دواجاتی خاص از فاسد شدنشان جلو گیری به عمل آورده اند. در این سالها، در مصر فرعونی به نام توت عنخ امون كشف شد كه جسدش تغییری نكرده و در برابرش سفره ای گسترده بوده كه در آن انواع میوه ها بچشم می خورد. حال اگر بر خداوند روا باشد كه معرفت برخی از دواها را كه حافظ سلامتی اجساد انسانها و حیوانات است، به انسانها بیاموزد، آیا بر او روا نیست كه عمر شخصی را طولانی سازد و او مدتی مدید زنده نگه دارد؟

11 ( سید بن طاوس رحمه الله در كتاب كشف المحجه برای رفع استبعاد طول عمر امام عصر سلام الله علیه مثالی نقل نموده كه ما نیز آن را بیان می كنیم. او در مناظره با علمای اهل سنت بغداد گفته است: اگر مردی به بغداد بیاید و ادعا كند كه می تواند بر آب راه رود، و برای نمایاندن ادعای خود، موعدی را تعیین كند، آیا گمان می رود كسی در آن روز مقرر حضور نیابد؟ مسلما، خیر. همه جز تعدادی معذور، حضور خواهند یافت. پس از اینكه مردم جمع شدند، آن مرد بر آب رفته و روی آن راه می رود. سپس می گوید كه فلان روز هم این كار را انجام خواهد داد. مسلم است كه تعداد تماشاگران كمتر خواهد شد. اما نوبت سوم نیز اعلام كند كه این ادعای خود را ثابت می سازد، بیننده ای نخواهد داشت. و یا حداكثر، تعداد كمی برای دیدن او خواهند آمد. هر گاه این مطلب را به دفعات تكرار كند، دیگر كسی به او توجه نكرده و عملش را شگفت نمی شمارد. مهدی علیه السلام هم چنین است. اگر وقوع عمر طولانی در مورد پیشینیان را در نظر نیاوریم، دیر زیستی حضرتش به نظر ما شگفت می آید. اما اگر به تكرار این امر در اعصاب سابق توجه نمایئم، دیگر جای استبعاد باقی نمی ماند. مولف گوید: این مطلب نیز در زمان ما اتفاق افتاده است. در دمشق به ما خبر می دادند كه هواپیمائی عازم اینجاست. مردم كه هنوز هواپیما ندیده بودند برای تماشای آن خارج می شدند. اما چون مرتبه دوم و سوم آمد، تماشاگران كمتری به آن نگاه می كردند، تا آنجا كه امروزه هواپیماها به مانند پرندگان در آسمان پرواز می كنند و كسی به آنها توجه نمی نماید و از دیدنشان متعجب نمی گردد.



[ صفحه 208]



اشكال دوم: سبب غیبت چیست؟ با وجود نیاز مردم به ظهور امام، چه وجه زیبنده ای را می توان برای آن گفت؟ از چه رو باید غیبت امام عصر آن قدر طول بكشد، بطوری كه برخی ولادتش را انكار نمایند؟

پاسخ: در قاموس تشیع به دلائلی خدشه ناپذیر كه به برخی از آنها اشاره رفت، ثابت شده كه وجود امام (برای بقای عالم هستی) واجب و لازم است. این امامان دوازده تن می باشند كه آخرین آنها حضرت صاحب الزمان علیه السلام است. از طرف دیگر می دانیم كه امام عصمت دارد و غیبت او به یقین خالی از وجهی وجیه و بلكه ضرورتی تام نیست. اما این علت یا علل غیبت را بطور تفصیل ملزم به دانستن آنها نیستم. كما اینكه در آیات متشابه قرآن نیز چنین وظیفه ای داریم. از جمله آیاتی كه ظاهرش ثبوت جبر، یا جسمانیت خداوند است. مانند: الرحمن علی العرش استوی، یا جاء ربك، و امثال اینها. اما چون می دانیم كه جبر و جسمانیت از افعال و ذات الهی بدور بوده و جایز نیست كه خداوند را به صفات مخلوق متصف سازیم، اجمالا توجه می یابیم كه بر حسب حكم عقل، این آیات را وجوهی صحیح می باشد كه بر خلاف ظواهر آن است، هر چند كه این وجوه را به تفصیل نمی دانیم. به همین ترتیب است آنچه كه وجه مصلحت آن از ما پنهان می باشد. از قبیل: طواف خانه خدا، رمی جمرات و دیگر عبادات مشابه كه علت تشریع آنها را نمی دانیم. اما چون واقف شویم كه خداوند منزه و بدور از كار زشت است و به چیز بیهوده



[ صفحه 209]



فرمان نمی دهد، پس بناچار باید مصلحتی داشته باشد، هر چند كه ما به تفصیل آن آگاه نباشیم. به علاوه، علت غیبت امام عصر سلام الله علیه واضح است، و آن بیم حضرت بر جان خود می باشد. مسلم است كه اگر مساله ای غیر از بیم جان در كار بود، ظهور واجب می گشت و تحمل (سختی ها) لازم بود. هر گاه اشكال شود كه امامان قبل نیز بر جان خود بیم داشتند، بطوری كه حتی برخی از آنان مسموم و برخی دیگر به خون خود غلطیدند. ولی در عین حال در میان مردم حضور داشتند. بسیار از پیامبران نیز بعثت خود را اظهار می داشتند هر چند منجر به قتلشان شود. در پاسخ گوئیم: ممكن است این استدلال بیان شود كه دیگر ائمه، امامی را در پی داشتند تا جانشین آنان شود، در حالی كه بعد از حضرت صاحب علیه السلام دیگر جانشین نیست كه استمرار بخش رسالت خاتم الانبیاء باشد. همین استدلال را نیز در مورد پیامبران می توان بیان نمود. مزید بر آن اینكه، ترس امام عصر سلام الله علیه از ترس پدران امجدش افزونتر است. زیرا آباء گرام حضرتش، ایشان را در احادیث فراوانی به عنوان قائم خاندان خویش معرفی كرده و فرموده بودند كه دوازدهمین از ایشان، قائم آل محمد است، كه زمین را پر از عدل و داد می سازد، همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد. این موضوع در میان دشمنان اهل بیت علیهم السلام اشاعه یافت و باعث شد زمامداران ستمگر از كشتن پدران او باز ایستند و منتظر دوازدهمین آنان باشند، تا دست به خونش آغشته سازند. آیا نشنیده اید كه پس از وفات امام حسن عسكری علیه السلام، سلطان زنانی بر حرم و خانواده امام گماشت تا در میان ایشان به كاوش پردازند و در صورت مشاهده آثار بارداری در مادری، فرزندش را بعد از تولد به قتل رسانند؟ كما اینكه فرعون و نمرود چون دانستند كه موسی و ابراهیم علیهما السلام تخت سلطنتشان را واژگون می سازند، مردان را از زنان جدا كردند، قابله بر زنان گماشتند و كودكان را كشتند. اما خداوند به قدرت خود ولادت آنها را در پنهانی قرار داد، همان طور كه ولادت مهدی را پوشیده داشت. و این بر مبنای حكمتها و تدابیری است كه تفصیل آن نزد اوست و ما ملزم به اطلاع همه جانبه از آن نیستیم.



[ صفحه 210]



از طرف دیگر، در پاسخ اشكال فوق می توان گفت كه تكلیف آن حضرت با تكالیف دیگر ائمه تفاوت دارد. زیرا مصلحتها به خاطر دگرگونی زمانها مختلف است. امیر المومنین صلوات الله علیه زمانی موظف به كسوت و زمانی مكلف به جهاد بود. امام مجتبی سلام الله علیه وظیفه به صلح داشت. تكلیف سید الشهدا علیه السلام بر پائی نهضت خونین خویش بود. بقیه ائمه هم وظیفه به سكوت و تقیه داشتند.

اشكال سوم: چرا خداوند او را ظاهر نمی سازد و در عین حال از دشمنان حفظش نمی كند؟ آیا این با قدرت خدا منافات ندارد؟

پاسخ: خداوند تعالی بر هر چیز تواناست. او امام زمان را از هر چه موجب جبر نشود، حفظ می نماید. اما آنچه به جبر انجامد، خداوند ملزم به انجامش نیست. در این صورت اشكال فوق رد می شود، زیرا این كار جبر را در پی دارد. می دانیم كه تمامی احكام اسلام و ثواب یا عقاب مترتب بر آنها، به فرض اختیار حاصل است. با وجود جبر، تكلیف ساقط است. و این خلاف تشریع ادیان الهی می باشد.

اشكال چهارم: چگونه ممكن است شخصی در سرداب زنده بماند، به طوری كه مردم را ببیند و مردم او را نبینند؟ و از طرف دیگر، چه كسی آب و خوراك او را فراهم می سازد و حوائجش را بر می آورد؟



[ صفحه 211]



پاسخ: اعتقاد به وجود مهدی علیه السلام در سردابی در سامرا، تهمتی است كه بر شیعه بسته اند. این مطلب پایه ای ندارد و هیچ فرد شیعه آگاه چنین مطلبی را باور نخواهد داشت. بلكه شیعه، مهدی علیه السلام را در همین دنیا زنده می داند كه او مردم را می بیند و مردم نیز او را می نگرند، اما وی را نمی شناسند. حضرت صادق علیه السلام در یكی از احادیث یاد شده، استبعاد از این مطلب را زدوده بودند، به این بیان كه فرمودند: برادران یوسف (پس از احراز زمامداری مصر توسط یوسف) با او تجارت و خرید و فروش كردند، حتی با وی سخن گفتند، اما برادر خود را نشناختند. و حضرتش فرمودند: و ما تنكر هذه الامه ان یكون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف ان یكون یسیر فی اسواقهم و یطا بسطهم و هم لا یعرفونه حتی یاذن الله عزوجل ان یعرفهم نفسه كما اذن لیوسف: این امت چه انكار دارد كه خداوند همان شیوه خود در مورد یوسف را، درباره حجت خویش نیز معمول دارد. به اینكه در بازارهایشان گام گذارد و بر فرشهایشان قدم نهد، در حالی كه او را نشناسند. تا اینكه خداوند عزوجل به او اذن دهد كه خود را معرفی نماید، همان گونه كه به یوسف اجازه فرمود. و در روایت دیگر نیز از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است كه فرمود: ان فی صاحب هذا الامر سننا من الانبیاء [الی ان قال] و اما سنته من یوسف فالستر جعل الله بینه و بین الخلق حجابا یرونه و لا یعرفونه: همانا در صاحب این امر سنتهائی از پیامبران وجود دارد. (تا آنجا كه فرود:) اما سنتی كه از یوسف در اوست، پنهانی وی می باشد، كه خداوند بین او و مردم حجابی قرار می دهد كه او را می بینند، اما نمی شناسند.



[ صفحه 212]



این شبه اعتقاد به وجود مهدی علیه السلام در سرداب، از آنجا نشاءت گرفته كه شیعیان در سامرا به زیارت سرداب منسوب به امام عصر علیه السلام رفته و از آن تبرك جسته و در آن به نماز و زیارت حضرتش می پردازند. از این لحاظ است كه برخی تصور نموده اند كه شیعه معتقد به وجود امام در سرداب است. یكی از آنان می گوید: شیعیان در هر جمعه، با سلاح و مركب به درب سرداب آمده و فریاد می زنند: ای مولای ما، خارج شو این سرداب در حله واقع شده است. سپس بر شیعه می تازد و به آنان تهمتهای ناروا برمی بندد و ایشان را منسوب به سخافت و كم عقلی می نماید. این از ایشان عجیب نیست، چرا كه این اولین افترای آنان به شیعیان نیست، بلكه در این زمینه ید طولائی دارند. مطلبی نیز كه گوینده فوق آن را توهم نموده، در هیچ جا ندیده و از هیچ كس نشنیده ام، چه بسا او از دهان افترا پردازانی شنیده باشد كه ذكرشان رفت. شاید هم خود، آن را پرداخته باشد. وی نفهمیده كه سرداب در سامرا است، نه در حله. اما اینكه چرا شیعیان به زیارت و تبرك جستن از سرداب سامرا پردازند، به این لحاظ است كه آنجا محل سكونت دو امام بوده است: حضرت هادی و حضرت عسكری علیهما السلام، (و چند سالی نیز) فرزندشان حضرت مهدی علیه السلام در آنجا زیسته اند. به این ترتیب است كه سرداب مزبور تشرف و تقدس یافته است. معجزه ای نیز از ولی عصر سلام الله علیه در آنجا نقل شده كه بعدا آن را از عبد الرحمن جامی بیان خواهیم نمود. و همچنین از ائمه اطهار علیهم السلام زیارتی در سرداب، مربوط به امام عصر سلام الله علیه وارد شده است تا شیعیان امام خود را به آن زیارت كنند. كما اینكه ادعیه و صلواتی هم در آن مكان شریف نقل شده كه در آنجا خوانده می شود.



[ صفحه 213]



اشكال پنجم: فایده امام غائب از دیدگان چیست؟ امام نصب گشته كه مردم از او بهره جویند، احكام شرع را بیان نماید و حق مظلوم را از ظالم بستاند. امام آن امامی كه از دیدگان رخ فرو پوشیده و آن پیشوائی كه مستور گشته، به چه كار آید؟

پاسخ: غیبت حضرت مهدی علیه السلام، مانع از بهره وری مردم از ایشان نیست. شیخ طوسی در تخلیص الشافی گوید: تمامی شیعیان و قائلان به امامت حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) در حال غیبت، از امام خود بهره مند بوده و به واسطه مكنت و هیبت او از زشتی ها باز می ایستند. او در حال غیبت مایه لطف بر ایشان است، همان گونه كه در زمان ظهور چنین است. به بیان دیگر، شیعیان از امام بهره مند می شوند، به این نحو كه شرع را برای آنان حفظ می نماید و با توجه به مكنت او یقین می نمایند كه هر چه از دستورات دین كه به آنها نرسیده، از آنان پوشیده نخواهد ماند. یكی از علمای ما رضوان الله علیه نیز به همین مطلب اشاره می كند، آنجا كه می گوید: وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و غیبته منا: وجودش لطف است، دخالتش (در كارها) لطف دیگر است و غیبت او، از ماست.



[ صفحه 214]



از طرف دیگر ما از كجا حتم داریم كه او در مصالح دینی و دنیوی عباد، به نحوی كه آنان توجه نیابند، دخالت نمی نماید. حال آنكه در روایات آمده كه حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت به سان خورشید در ورای ابر می ماند. یعنی همان گونه كه خورشید پنهان در پشت ابر، منافع و فوائد برای عالم دارد، صاحب الزمان علی رغم استتار و غیبت خود، از پرتو افشانی فرو نمی ایستد و هستی از انوار هستی بخشی بهره مند می شود. ممكن است ما برخی از این فوائد وجودی امام و یا اعظم آنها را ندانیم و نسبت به همه این بهره وری ها به تفصیل آگاه نباشیم. آری، این نكته روشن است كه همگی فوائد امام كه بخاطر آنها به امامت منصوب گشته، در زمان غیبت حاصل نمی شد. اما این، زیانی به اصل مطلب وارد نمی سازد زیرا خود مردم بودند كه باعث شدند امام برای حفظ جان خویش، غیبت گزیند. بر فرض هم كه بر وجود او در حال غیبت، فایده ای مترتب نباشد، زشتی ای در این امر نیست، زیرا سبب استتار و پوشیدگی او، ترس از ظالمین است.

اشكال ششم: چون روا باشد كه مهدی علیه السلام به سبب خوف از مردم، خورشید جمالش را در ورای نقاب غیبت پنهان دارد، به حیثی كه هیچ كس به او دست نیابد و همگان از منافع وجود او بی بهره باشند، به همین ترتیب جایز است كه شمس وجودش به افول گراید و نشانی از او بر كره خاك نباشد، و آن هنگام كه خداوند بداند خلق پذیرای اویند، وی را زنده سازد و حیاتی دیگر او را بخشد تا لوای قیام بر افرازد.

پاسخ: اولا - ما بطور قطع نمی توانیم بگوئیم كه كسی به حضرتش راه ندارد و فردی از وجود ذی وجودش بهره ای نیافته است. این امری غیر معلوم می باشد و طریق برای اثبات آن نیست.



[ صفحه 215]



طبری در اعلام الوری نوشته كه پیرامون امكان مشاهده امام پس از غیبت صغری كه همان غیبت كبری است، اخباری وارد شده كه چون آنها را مورد دقت نظر قرار دهیم، پایه ای از این شبهه فرو می ریزد. البته بر نفی مشاهده امام در غیبت كبری روایت شده است. برخی از علما گفته اند كه نفی رویت، مقصودش به گونه ای است كه بیننده امام را بشناسد. البته وجوه دیگری نیز بیان شده كه بعد از متذكر خواهیم شد. ثانیا- به حسب دلایل قاطع عقلی و نقلی در فرهنگ شیعه، مسلم است كه هیچ دورانی نمی تواند خالی از امام باشد. از این رو بر خدای تعالی است كه امامی بر مردم منصوب كند كه حجت را بر خلق تمام نموده و راه عذر را بر آنان ببندند. بر این اساس اگر مردم، به دلائلی كه خود موجب آنند، انتفاع از امام بر ایشان حاصل نشود، بر ضرورت وجود حجت خدا در زمین، خدشه ای وارد نمی آید، و باز هم اتمام حجت بر خلق تنها توسط او انجام می شود. (هر چند كه در غیبت باشد) و مردمان باید به خاطر غیبت حضرتش خودشان را سرزنش و ملامت نمایند. پس اگر امام از مردم غیبت گزیند، به لحاظ حفظ جان خود بوده و عدم بهره وری مردم از وجود او منسوب به خودشان می باشد. (زیرا آنان استمرار بخش ملامت و مواخذه متوجه اینان می باشد و جایز نیست كه بر ایشان امامی منصوب نشود اگر چه آشكار باشد كه آنان با او مخالفت نمایند و بر قتلش كمر بندند، زیرا اگر امامی بر آنان و از جانب خداوند تعیین نگردد حجت در آنچه مصلحت بندگان می باشد كه روشن كردنش بر خداوند تعالی است بر آنها تمام نخواهد شد. چرا در این صورت هریك از نیكوئی ها و مصلحتها را افراد زیر پا می گذارند بازگشت به خداوند تعالی خواهند نمود. اما در این حال كه امام تعیین شده بر كسی امكان درشت گوئی خداوند تعالی خواهد نمود. اما در این حال كه امام تعیین شده بر كسی امكان درشت گوئی نسبت به خداوند



[ صفحه 216]



تعالی نیست و بر خداوند حجتی رساست. مطلب دیگر هم در این باره می توان گفت، و آن این است كه امام در حال غیبت منافعی دارد كه بر فرض عدم او، آن منافع تحقق نمی یابد. و این همان است كه ما در پاسخ شبهه پنجم اشاره نمودیم.

اشكال هفتم: هرگاه حضرت مهدی علیه السلام موجود باشد، لازم می آید كه به سبب انتشار فساد، افول خورشید دین، تعطیل حدود و احكام، و گسترش ظلم و جور در عرصه جهان، لوای قیام برا فرازد. زیرا در احادیث متواتر آمده است كه قائم آل محمد به هنگام مالامالی زمین از ستم و بیداد ظهور می نماید و جهان را پر از عدل و داد می سازد.

پاسخ: اگر بپذیریم كه غیبت امام به امر خدای تعالی بوده، بناچار ظهور حضرتش نیز به مشیت الهی در عالم پدیدار می شود. ما به علت موجب و ظهور و حكمت خداوند كه قیام وی را در پی داشته باشد، نمی توانیم دست یابیم. این علم تنها مختص پرودگار آگاه به نهان است. از طرف دیگر گفته شده كه برای افعال خداوند نمی توان علت و مقصود بیان نمود. بنابراین ما را نرسد كه از علت عدم ظهور و یا علت ظهور جویا شویم. البته برخی از علمای ما نیز گفته اند كه افعال خداوند از روی حكمت و مصلحت است، لیكن احاطه به این حكمت و مصالح در توان ما نیست و امرشان موكول به خداوند متعال است. حضرت یوسف علیه السلام پیامبر و پیامبر زاده بود، و از مقام عصمت بهره داشت، و جز به امر خداوند به كاری نمی پرداخت. بین او و پدرش مسافتی نه چندان طولانی وجود داشت. یعقوب در فراق او آن قدر گریست تا بینائی جشمانش



[ صفحه 217]



را از دست داد. در آن حال، یوسف جای پدر را می دانست و می توانست او را به مكان خویش آگاه سازد. اما وی را خبر ننمود تا اینكه خداوند اذن فرمود. پس اینكه چرا یوسف پدر خویش را علی رغم اطلاع از بی تابی شدیدش، به جای خود آگاه نكرد، حكمت خداوند است كه بر ما پوشیده می باشد. كما اینكه خدای تعالی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در چهل سالگی به رسالت مبعوث فرمود، و آن در شرایطی بود كه كفر و فساد و الحاد سراسر شبه جزیره را فرا گرفته بود. اما كسی را نسزد كه بگوید: چرا چهل سال مردم در ضلالت و گمراهی ماندند و خداوند حبیبش را زود تر به نبوت برنگیخت. اینها همه سخنان معارضاتی است بر علیه خداوند حكیم كه كسی جز او بر آن آگاه نیتش و حكمتش را نمی داند. به علاوه، اگر جایز باشد - به رغم آنان - خلقت امام منتظر با وجود ظلم به تاخیر افتد، جایز است كه ظهورش نیز، در ضمن آنكه وجود دارد، موخر واقع گردد. هر چند كه در روایات بیان شده كه او پس از پر شدن زمین از ظلم و جور قیام می نماید و هنوز آن زمان فرا نرسیده است.

اشكال هشتم: اگر ظهور امام مهدی علیه السلام در گرو بیم از دشمنان است، چرا برای شیعیان و دوستانش ظاهر نمی شود تا آنان را هدایت وارشاد كند؟

پاسخ: در پاسخ اشكال مزبور، می توان به چند مورد زیر توجه نمود:

1 ( بعد از آنكه به دلائل قاطع وجود امام و عصمت ایشان ثابت گشت، دیگر جای اعتراضی نیست كه چرا چنین كرد و چنان نكرد. زیرا می دانیم كه او جز به امر رب جلیل به كاری نمی پردازد و عملكردهای او همه به حسب فرامین الهی است.



[ صفحه 218]



2( ظهور نزد دوستان، پی آمد انتشار خبر او وارد و هر زمان ممكن است امرش فاش شود و دشمنان بر او سیطره یابند.

3( غیبت امام از دشمنان به لحاظ بیم از آنان است، و از دوستان به لحاظ بیم بر آنان. زیرا اگر دشمن واقف شود كه امام در جمیع دوستان خویش است، هم در صدد نابودی وی بر می آید، هم در پی رنج و شكنجه اصحاب او.

4( سید مرتضی گوید كه اولا: ما یقین نداریم او از همه دوستانش غایب است. زیرا این بر ما پوشیده بوده و هر كدام از ما، تنها حال خود را می دانیم. ثانیا: اما به وسیله معجزه ای كه بدستش انجام می شود. خود را می شناساند. اما در این موضوع، ممكن است كسی به شبهه افتد. در این صورت مانعی وجود ندارد كه بگوئیم جون امام بر یكی از دوستانش ظاهر شود، ناچار است معجزه ای از خود بنمایاند كه دال بر امامت او باشد. اما آن دوست امكان دارد در مورد معجزه كوتاهی كند - و با دیدن آن بینه به مخالفت با حضرتش برخیزد - و در سلك دشمنان حضرت مهدی علیه السلام قرار گیرد، همان دشمنانی كه امام از بیم آنان به غیبت گرائیده است. مولف گوید: پیرامون ظاهر شدن امام عصر سلام الله علیه نزد دوستانش در غیبت صغری، كه هفتاد و چهار سال به طول انجامید، روایاتی بیان شده است. اما در مورد روایت امام بعد از غیبت صغری، برخی از احادیث دال بر امكان رویت در غیبت كبری را یاد كردیم. آنچه هم كه دلالت بر عدم رویت داد، بر وجوهی مانند نفی رویت در حالت عدم معرفت ببینده به امام، حمل نمودیم. ممكن است سبب عدم ظهوری وی برای دوستانش، برخی از وجوه گذشته باشد. خداوند آگاهتر است.

اشكال نهم: اسلام حدودی دارد كه اجرای آنها بر مجرمین و گنهگاران فرض و لازم است. (مانند حد زنا، سرقت و غیره). اگر بگوئیم این حدود در زمان غیبت ساقط است



[ صفحه 219]



تصریح به نسخ شرع نموده اید. و اگر بگوئید لازم الاجراست، چه كسی باید آن را اجرا نماید، حال آنكه امام غایب و پنهان است؟

پاسخ: حدود اسلام بر خلاف كاران ثابت و محقق است و تعطیل بردار نیست. اما این شرایط جامعه است كه عدم اجرای حدود را بر دینداران تحمیل می نماید. همان شرایطی كه باعث شده امامشان رخ پوشد و از دیدگان هوشیاران بدور باشد. وضعیت اینان در زمان غیبت، وضعیت افرادی است كه در قاموس اهل سنت به اهل حل و عقد مشهورند و باید خلیفه را تعیین كنند. اما اوضاع زمانه اجازه این كار را به آنان نمی دهد. هر طور كه آنان جواب گویند، ما هم جوابمان همان است. به علاوه اینكه اشكال مختص زمان و غیبت نیست، بلكه در مورد دیگر ائمه و عدم تمكین ایشان برای اجرای حدود نیز وارد می باشد. جواب در هر دو صورت یكی است.

اشكال دهم: اگر بگوئید: حق با وجود غیبت او بدست نمی آید، هر آینه مردم را در حیرت و ضلالت قرار داده اید، و اگر بگوئید: حق از جهت ادله منصوب بر او حاصل می شود. تصریح به استغنای مردم از امام نموده اید، و این خلاف مذهب شماست.

پاسخ: حق از دو طریق بدست می آید: از طریق عقل وجود و عدم وجود امام در آن تاثیر ندارد. از طریق گوش، همان فرمایشات پیامبر



[ صفحه 220]



و ائمه علیه و علیهم است. اما با این وجود، نیاز به امام در هر دوره و زمان ثابت و محقق می باشد. چرا كه اولا: او لطفی است بر ما در انجام واجبات كه عقل به آن حكم می كند. همانند: رعایت انصاف، عدل و داد، اجتناب از ظلم و تجاوز. و این چیزهائی است كه غیر امام نمی تواند برای برپائی آن اقدام نماید. ثانیا: در مورد احادیث پیامبر و ائمه جایز است كه راویان اخبار، آنها را به عمد یا سهو ترك نموده باشند، و یا اینكه نقل راوی حدیث حجت نبوده و نیازمند تبیین امام باشیم.

اشكال یازدهم: مسلمین اجماع دارند كه بعد از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله دیگر پیامبری نخواهد بود. اما شما گمان دارید كه مهدی علیه السلام به هنگام ظهور، از (كافران غیر محارب) جزیه قبول نمی كند، جوانی كه به بیست سال رسیده و عالم در دین نگشته است، هلال می سازد، مساجد و مشاهد را ویران می نماید، به شیوه داود حكم می راند و شاهد و دلیل نمی طلبد، و امثال این سخنان. اینها نسخ شریعت بوده و مدعی مقام پیامبری برای مهدی شده اید، هر چند كه آن صریحا اظهار نكرده اید.

پاسخ: طبرسی در اعلام الوری گوید كه ما نمی دانیم مقصود از این مطلب كه حضرت مهدی علیه السلام جزیه قبول نمی كند و فردی را كه تا بیست سالگی فقیه در دین نگشته به قتل می رساند، چیست. اگر در این باره روایتی وارد شده باشد، ما به آن قطع و یقین نداریم. اما ویران ساختن مساجد و مشاهد، آنچه ما شنیده ایم و جایز می باشد، این است كه این امر مختص به بنائی است كه بر غیر تقوی الله بنا شده باشد. ویران ساختن مسجد و بقعه امری مشروع بوده و در صدر اسلام به دست پیامبر



[ صفحه 221]



اكرم صلی الله علیه و آله اجر گشته است، كه آن همان مسجد ضرار می باشد. اما اینكه حضرت مهدی علیه السلام به سان داود حكم می راند و نسبت به افراد شاهد و دلیل نمی طلبد، به آن قطع نظر نیست. اگر صحیح باشد، تاویلش این است كه او به علم خویش عمل می كند. و این ثابت گشته كه امام و حاكم می تواند به علم خود حكم كند و بینه نخواهد. دیگر آنكه بر فرض صحت، عدم قبول جزیه و عدم سوال از بینه نسخ شریعت نیست، زیرا نسخ در مورد حكمی است كه دلیل آن از حكم منسوخ به تاخیر افتاده باشد. اما چون دو دلیل در كنار هم بیایند، یكی ناسخ دیگری نمی تواند باشد، هر چند كه در حكم با یكدیگر مخالفت نمایند. به این لحاظ ما اتفاق نظر داریم كه اگر خداوند فرمود: در روز شنبه به كاری بپردازید. و در نوبت دیگر بفرماید: آن كار را انجام ندهید، این نسخ نیست. علامه مجلسی در بحار الانوار نقل می كند كه حسین بن مسعود در كتاب خود به نام شرح السنه به اسناد خویش از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله روایت می كند كه فرمود: و الذی نفسی بیده لیوشكن ان ینزل فیكم ابن مریم حكما عدلا یكسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیه فیفیض المال حتی لا یقبله احد: قسم به آنكه جانم در دست اوست، محققا نزدیك است كه زاده مریم در میان شما فرود آید در حالی كه به عدل حكم نماید و صلیب را بشكند، خوك را بكشد و جزیه را از اهل كتاب بردارد. و مال را می بخشد، تا آنكه كسی از او نمی پذیرد. سپس علامه مجلسی در شرح حدیث گوید: مقصود از شكستن صلیب، ابطال نصرانیت است. حكم به عدل به اسلام است. كشتن خوك، تحریم خرید و فروش و خوردن گوشت و جواز كشتنش می باشد. جزیه را بر می دارد، یعنی آن را از اهل كتاب بر می دارد و ایشان را به اسلام هدایت می كند. ابوهریره از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل می كند كه عیسی فرو می آید و در زمان او همگی ادیان جز اسلام از بین می رود، دجال هلاك می گردد، او (یعنی



[ صفحه 222]



مسیح) چهل سال حكومت می كند، سپس در می گذرد و مسلمین بر او نماز می گذارند. البته گفته شده كه معنای رفع جزیه این است كه مال در زمان ظهور فراوان می شود به حدی كه محتاجی یافت نمی شود كه جزیه به آنان پرداخت شود. بر این مضمون، حدیث نبوی وارد شده كه مهدی علیه السلام مال را می بخشد، اما كسی از او نمی پذیرد. بخاری به اسناد خود از ابوهریره روایت می كند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كیف انتم اذا نزل ابن مریم و امامكم منكم: چگونه است حال شما، آن هنگام كه زاده مریم فرو آید و امام شما از خودتان باشد. بخاری گوید كه این حدیثی است كه بر صحیح بودنش اتفاق نظر وجود دارد. بخاری روایات دیگری نیز در این باره آورده است. از اینجا معلوم می شود كه این امور منقول در باره سیره قائم سلام الله علیه مختص ما شیعیان نیست، بلكه مخالفان ما نیز آنها را متعرض شده اند. لیكن آنها را منسوب به حضرت عیسی نموده اند، در حالی كه خود روایت كرده اند كه امامتان از خودتان است. هر چه آنان جواب گویند، جواب ما هم همان است. شبهه میان ما و ایشان مشترك می باشد. این پاسخ شبهاتی بود كه مخالفان ما درباره حضرت مهدی صلوات الله علیه بر ما وارد ساخته و یا ممكن است وارد سازند.



[ صفحه 224]